Sunday, August 5, 2012

اووو شانزه لیزه

روی صندلی مترو نشسته بودم و کیف نسبتا بزرگم را بغل کرده بودم. پاهایم انگار مال من نبود. نمی دانم چندساعت راه رفته بودم. از روی کدام پل ها رد شده بودم و به کدام رستوران ها سرزده بودم. مردی در کابین مترو ساز می زد و میخواند اُووو شانزه لیزه.. صدای آوازش لابه لای سروصدای زیاد قطار و ساز خشن ش گم میشد و باز دوباره پیدا میشد. پاهایم گزگز میکرد و چشم هایم گاهی روی هم می رفت و با تکان بعدی قطار باز میشد و اووو شانزه لیزه...مرد سیاه پوست با گونه های استخوانی و شقیقه هایی با رگ های ملتهب روبرویم نشسته بود. پشتش صاف بود و چشم هایش بسته. در فاصله بین بسته شدن چشم هام و محو شدن صداها حواسم بهش بود. به موهای سفید خیلی کوتاهی که گرد گرد روی پوست سیاهش روییده بود.. اووو شانزه لیزه..سرش را به طرفم برگرداند و نیم خیز شد. پوستش مدام روشن تر میشد و موهایش تیره تر. مثل عکسی که در تاریکخانه ظاهر شود. وقتی پیشانی ش درست جلوی پیشانیم بود چشم هایش را باز کرد. خودش بود. با گونه های استخوانی و موهای سیاه کوتاه. پیشانی ش را گذاشت روی پیشانی م.. طوری که لبهایش هم دور بود هم نزدیک. بعد انگار توی تخت، زیر پتو غلت زدیم یا نمیدانم چه شد اما روی پله برقی بین سالن های مترو ایستاده بودیم. پیشانی هامان روی هم بود و دست هایش دور کمرم. انگشت های کشیده اش روی پارچه پیرهنم بازی می کرد. از زیر چشمم لبهایش معلوم بود و گل های قرمز دامن سیاهم که با باد می رقصید.. روی پله آخر چرخیدیم یا زیر پتو نمیدانم.. اوووو شانزه لیزه...محکم به بازوهایش چنگ زدم اما کیف بزرگم در دستهایم فشرده شد. پاهایم گزگز میکرد. مرد سیاه پوست با گونه های استخوانی و موهای سفید کوتاه روبرویم نشسته بود. چشم هایش هنوز بسته بود. انگار هیچ وقت به دنیا نیامده بود.
.
لینک موزیک: شانزه لیزه

No comments:

Post a Comment