Saturday, March 17, 2012

یارم چو قدح بدست گیرد

من کلن آدم یواشی هستم در زندگی. مثلن چه بشود که مرا درحال جیغ کشیدن ببینید، یا داد زدن.. توی بیشتر عکس هام دست به سینه ام یا اینکه دست هام همان دور و اطراف ول است. به ندرت پیش می آید دست هام بالای شانه هام باشد مثلن. یا از این عکسهایی که آدم می پرد توی هوا ندارم اصلن. نه اینکه آدم خنثایی باشم درونم ها. نیستم اتفاقن. اما بازتاب تلاطمات درونی م یواش است. مست که می شوم خیلی یواش می شوم دیگر. دلم فقط یک سری آدم نرمالو می خواهد و آهنگ های یواش ناز. بعد نمی دانید وقتی آدم ها هارهارهار خنده ول می دهند تا آسمان چه شکنجه ایست برایم.
آن شب حدود چهل نفر رفته بودیم بار. بعد دیدید آدم ها زیاد که باشند ماندگار می شوند. یعنی فرایند تصمیم گرفتن برای رفتن خیلی پیچیده ی وقت گیری می شود بنابراین هی همه می نشینند و هی می نوشند. آخرش چهل نفر آدم مست داریم که آن هم عالمی دارد.. من؟ مست یواشی بودم برای خودم. خوشحال. منتظر بودم بطری بعدی را بگیرد بیاورد گیلاسم را پر کند باز. انگار خودم و خودش بودیم فقط. بقیه آدم ها بک-گراند بودند. بقیه آدم هایی که بک گراند نبودند آن کله ی میز بودند. اینجایی که ما بودیم ما بودیم فقط. وقتی سر میز نبود من به دیوارها و سقف قدیمی سالن نگاه می کردم. حال خوبی بود.. دختره ی بغل دستیم بی هوا از آن خنده های هارهاری ول داد. انگار موشک کنارم ترکیده باشد،  سرم را گرفتم بین دست هام و چسبیدم به آدم آن طرفی. دوباره که خندید اشک من در آمد. آدم بغلی م دلش برایم سوخت. در آن حد که همان لحظه  بلند شد مرا آورد خانه. همه اش به آن بطری آخر فکر می کردم که ماند.. نتیجه گیری اینکه با بک گراندها بار نروید. اگر رفتید مست نشوید. وگرنه ممکن است تا عمر دارید از آن دختره خندان کنار دستی تان بی زار بمانید

No comments:

Post a Comment