Thursday, March 22, 2012

*روح را صحبت ناجنس عذابيست اليم

از کنفرانس افریقا شروع شد که به اصرار من رفتیم. هنوز شروع نشده بود. هی آدم ها می آمدند و می رفتند. یک خانمی میزگرد را اداره می کرد که ایرانی بود. بهش گفتم این خانمه ایرانی ست. گفت قشنگه. قبلن هم دیدمش. هم قشنگه هم خوش لباس. بعد یک آقایی رد شد و اوووف.. از آن عرب های درجه یک. جذاب. جذاب.. بعد شروع کردیم به ملیت ها رتبه دادن. (خب آدم همیشه که نمی تواند بحث های عمیق فلسفی کند) من  گفتم پسرهای عرب درجه یکند. به نظر او دخترهای اطراف مدیترانه خوبند. خوب تری شان در این است که با بدنشان راحت نیستند. (نمی دانم ترجمه کنم شرم، حیا..؟!!؟) می گوید توی رفتارهاشان معلوم است، توی لباس پوشیدن شان. توی مدل نزدیک شدن یا نشدن شان. خوشم می آید از این  که به رفتارهای آدم ها دقت می کند وقتی بحث از جذابیت است. من این طوری نیستم. هیچ وقت نبودم و این بزرگترین مشکل زندگی م است به نظرم..
بعد اسم دوستم را آورد گفت چه رتبه ای بهش می دهی؟ جا خوردم. هنوز دوست نشدیم که. انتظار نداشتم راجع بهش حرف بزند.. گفتم جذاب ترین پسری ست که در چندسال اخیر دیدم. جذاب نیست؟ خیلی مطمئنِ درجایی گفت آدم تو نیست. همان طوری که یک روزی قبلتر گفته بود مالی بخشی نیست که تو درش کار کنی. بماند. گفتم تو نمی شناسی ش که. گفت به نظرم برای با تو بودن یک چیزی کم دارد. (دیدید آدم چه می ریند به مکالمه با ترجمه کردن؟)  فکر کنم پیش از اینکه بگوید، خودمان فهمیده بودیم یک چیزی این وسط  درست نیست. شاید دلیل فاصله ای که هست همین باشد.. فاصله ای که هر دومان دوست داریم باشد.. انگار می دانیم قدم بعدی قدم آخر است 
* حافظ
    

No comments:

Post a Comment